سه شنبه، 02 آبان 96 - 07:45

 

ظاهرش ساده است و مانند خود دفتر هیچ نشانی از هویت خاص مالکش ندارد. وارد که می‌شوی ابتدا راهرویی باریک با اتاقی کوچک را می‌بینی و فکر می‌کنی با یک دفتر خلوت با تعداد اندکی کارمند روبه‌رو هستی اما از راهرو که عبور می‌کنی مانند فیلم‌های تخیلی بعد از اولین پیچ راهرو ناگهان به سالنی می‌رسی که دست‌کم ده‌ها نفر کارشناس در مقابل خودت می‌بینی که سخت مشغول کار کردن هستند. جو سالن با وجود حرارت کارکنان بسیار صمیمی است و در گوشه و کنار آپارتمان می‌توان نشانه‌هایی از جو خودمانی شرکت را دید. کاناپه بزرگی وجود دارد که روی آن چند نفر از کارمندان مشغول کارند، وسط اتاق انتهایی میز فوتبال‌دستی بزرگی گذاشته شده و حتی در بالکن یکی از اتاق‌ها می‌توان یک صندلی ویژه ماساژ پیدا کرد.

 

 

وهوشی خودش را میان هیجان سالن بیرون می‌کشد و با ته‌لهجه اصفهانی، اخلاق خوش و ذهنی کاملا روایتگر در اتاقی که به قول خودش فقط برای جلسات خصوصی‌تر با بچه‌هاست نه مدیریت عاملی، مقابل ما می‌نشیند که تعریف کند چه مصائبی در انتظار هر استارت‌آپ ایران است؛ حتی اگر هم مثل بیپ موفق باشد.
سال ۵۶ در اصفهان متولد شده. ۲۱ سالگی نقطه عطف زندگی‌اش است. چهار سال قبل از آن پدرش دچار سکته‌ مغزی می‌شود و با سه سکته‌ دیگر در یک فرآیند مرگ تدریجی ۱۷ساله قرار می‌گیرد؛ فرآیندی که تمام اندوخته‌ چندساله‌ پدر را نیست می‌کند. همین موضوع باعث می‌شود دنبال مسیر خود برود و دل به سرمایه‌ پدر نبندد. خانواده اصرار دارد او را به دانشگاه بفرستد اما وقتی وارد دانشگاه صنعتی اصفهان می‌شود و آن را با خواسته‌هایش در تضاد می‌بیند، تصمیم می‌گیرد دیگر به آن اهمیتی ندهد. به قول خودش درس خواندن صرف در دانشگاه سیرابش نکرد.
یک سال بعد از دانشگاه، تحت تاثیر جو حاکم بر جامعه تصمیم می‌گیرد به حوزه برود. مدتی طول می‌کشد که نظرش برگردد و بعد از آن عضو حلقه‌ای ادبی می‌شود که به نظرش بزرگ‌ترین دست‌آوردش از ورود به دانشگاه است. در این گروه هر هفته درباره‌ شعری از حافظ به بحث می‌نشینند. همین موضوع انگیزه‌ای می‌شود که تمام طول هفته برای شعر جلسه‌ بعدی مطالعه کند تا دست پر به محفل برود و از تایید دیگران تا می‌تواند لذت ببرد. درباره‌ دلیل جذب شدنش به این گروه می‌گوید:«قضاوت جمع درباره‌ نظراتم جذاب و به نوعی دموکراسی فکر بود.»
آشنایی‌اش با فرهاد رهنما، سرمایه‌دار و کارآفرین سرشناس اصفهانی نیز به دوستی مشترک‌شان با یکی از اعضای محفل دانشگاهی مربوط می‌شود.
در فروردین ۷۸ همراه هم با دو همکلاسی دیگر به دفتر رهنما در عباس‌آباد اصفهان می‌روند. لحظه به لحظه‌ آن روز یادش است. کمی با تاخیر وارد دفترش می‌شود. رهنما پیش از هر چیز می‌خواهد بچه‌ها را بسنجد، برای همین از اینترنت و از شرکت تازه‌تاسیس و آینده‌دار آمازون می‌پرسد:«بعدش یک بیزینس ویک درآورد و گفت تا دست‌هایم را می‌شویم این را بخوانید تا ببینم چه فهمیده‌اید.» مقاله‌ بیزینس‌ویک به آمازون مربوط می‌شود؛ زمانی که تنها یک کتابفروشی ساده است و کسب و کارش تازه در حال رونق گرفتن بوده.
به قول خودش با خواندن آن مقاله فهمیدند هیچ چیز از مدل کسب و کار و تجارت نمی‌دانند:«آن زمان تازه با دوستم html یاد گرفته بودیم و با خواندن آن مقاله فهمیدیم که ما فقط فنی هستیم.» بعد از آن طراحی یک وب‌سایت در اینترانت آفلاین اسپادانا به او پیشنهاد می‌شود. او هم سایتی درباره‌ تحلیل فیلم تایتانیک طراحی می‌کند. می‌گوید:«آن موقع هم یکی از بچه‌ها نسخه‌ با کیفیت فیلم را پیدا کرده بود و من قسمت‌های مختلف آن را برای گذاشتن روی سایت کپچر می‌کردم.»
در تابستان همان سال به سبک اسطوره‌های دره‌ سیلیکونی در زیرزمین خانه‌ای به همراه تیم سه‌نفره‌شان کار را به صورت جدی شروع می‌کنند و با افرادی که می‌شناسند اعضای تیم خود را افزایش می‌دهند. معتقد است در یک دهه اول شرکت یعنی از ۷۸ تا ۸۸، یک شرکت تکنولوژی محوری بودند که پولی که به دست می‌آوردند فقط برای حیات شرکت بود و سودی برای سهامداران نداشت.
این یک دهه دانش‌بنیان بودن با ایده‌ فرهاد رهنما برای ایجاد یک سایت اینترنتی با آدرس رهنما دات‌کام شروع می‌شود؛ سایتی برای راهنمایی افراد که الگویش هم قرار است یاهو باشد. یکی از دوستان به خاطر علاقه‌اش بخش ورزشی را در دست می‌گیرد و با همکاری دیگران اسکن روزنامه‌ها را روی سایت قرار می‌دهد. به خاطر جدید بودن اینترنت در آن سال‌ها بیشتر مخاطبان سایت، ایرانی‌های خارج از کشور هستند که بازخورد خوبی هم از آنها دریافت می‌کنند. با پیشرفتی که در کار دارند، تصمیم می‌گیرند خیلی سریع به سمت تجارت الکترونیکی بروند و به علت نبودن پرداخت الکترونیکی در ایران آن زمان از همان ابتدا مشتریان خارجی را هدف می‌گیرند. به سرعت فعالیت‌شان چندشاخه می‌شود؛ سایت‌های ایران بوک‌شاپ، ایران ملودی، سی‌دی نما، ایران هندی کرافتز (فروش صنایع دستی)، پرشین فلورا، هندی فلاورز را راه‌اندازی می‌کنند. این روزها اعتراف می‌کند شاید باید تمرکزشان را بیشتر حفظ می‌کردند ولی می‌گوید:«همه‌ اینها الگو بود. ما نمونه‌های خارجی را می‌دیدیم و عینش را کپی می‌کردیم.» تعدادی از سایت‌ها هم تبدیل به یک تجارت موفق می‌شوند طوری که در پرشین فلورا در مناسب‌های مهم روزانه دو الی سه هزار سفارش دریافت می‌کردند.
تامین‌کننده‌ سایت هم دوست گل‌فروش اصفهانی‌اش است که با کمک دوست‌های دیگرش در سایر نقاط ایران کارش را گسترش می‌دهد. آنها از طریق سایت سفارش می‌گرفتند و به کمک او گل‌ها را در شهرهای مختلف تحویل می‌دادند و به خاطر نبود درگاه پرداخت مجبور به استفاده از دلار شده بودند.
ایران بوک‌شاپ را زمانی راه می‌اندازد که تکنولوژی وب هنوز کامل نشده است و مشکلات زیادی با زبان فارسی دارد. به همین دلیل مجبور هستند برای چندصد کتاب، با نرم‌افزار خاصی در رایانه‌ خودشان فارسی بنویسند و آن نوشته را به صورت عکس در کنار تصویر کتاب روی سایت قرار دهند. مردم درخواست کتاب‌های قدیمی می‌دهند، برای همین خودش به تهران می‌آید و از دستفروش‌ها کتاب می‌خرد و چندین برابر قیمت به ایرانیان خارج از کشور می‌فروشد. گرچه بعد از مدتی دستش رو می‌شود و فروشنده‌ها دیگر با او کار نمی‌کنند. درباره‌ همکاری‌اش با دیگران می‌گوید:«البته ما برای فروش هر کدام از اینها همکار خاصی داشتیم. کتاب را با خانم نازی ستاری صاحب کتاب‌فروشی آتروپات و ایران‌ملودی را با فرشید هندی راه انداختیم.»

رهنما

فرهاد رهنما فرزند فضل‌الله رهنما موسس افسانه‌ای کارخانجات پلار است. وهوشی رهنما را یک گیک واقعی می‌داند که با وجود سنش تمام اخبار و تکنولوژی روز را دنبال می‌کند و هیچ وقت مطالعه‌ نشریه‌ نیوز ویکش قطع نمی‌شود. رهنما عاشق فناوری اطلاعات و انجام کارهای نو است و یک بار در اتاق بازرگانی ایران خطاب به اعضای دیگر می‌گوید:«من اگر یک رسالت داشته باشم این است که شما را از عهد زیره بکشانم به عهد آی‌تی.»

بیپ تمام خدمات خود را با مجوز های قانونی و رعایت حقوق پدیدآورندگان عرضه می کندفقط کار نیست که ذهن را می سازد خلاقیت در پس بازی نهفته است

آن زمان با یک دستگاه آکایی کاست‌ها را به فایل کامپیوتری تبدیل می‌کردند و قسمت‌هایی از آن را روی سایت قرار می‌دادند که بعدها تمام‌شان از بین رفت. بین سال‌های ۷۸ تا ۷۹ همین روند را ادامه می‌دهند و تعداد بسیار زیادی سایت مخصوصا برای مشتری‌های خارجی طراحی می‌کنند. می‌گوید:«حتی سال ۷۹ یک سایت مبتنی بر وپ (WAP) برای نمایش لیست رستوران‌های لندن طراحی کردیم. شخصی که سفارش داد آقای شایگان بود که حالا موسس شرکت آتیه داده‌پرداز است.» عامل ضعف‌شان در آن سال‌ها را عدم تمرکز می‌داند؛ عاملی که بعدها یکی از دلایل نابودی شرکت می‌شود.
تیم کوچک به شکل حباب‌مانندی رشد می‌کند؛ سه نفر اولیه ظرف مدت یک سال به ۲۵ نفر می‌رسند و شرکت هم از زیرزمین به ساختمانی در انقلاب نقل مکان می‌کند. دلیل پیشرفت و موفقیت آن زمان را این‌گونه شرح می‌دهد:«انگیزه خیلی زیاد بود. صبح ساعت هفت از خانه بیرون می‌آمدم و تازه ۱۱ شب بچه‌ها را به خانه‌هایشان می‌رساندم و حتی در راه خانه هم با آنها درباره‌ کارهای جدید صحبت می‌کردم.» اولین شوک در همان سال وارد می‌شود.
کلینتون رئیس‌جمهور ایالات متحده می‌شود و با حمایت دموکرات‌ها در کنگره آمریکا سال ۲۰۰۰ تبدیل به سال سخت تحریم‌های ایران می‌شود. دو اتفاق را عامل تغییر جهت تجارتش می‌داند. یکی ترکیدن حباب دات‌کام و دیگری قضیه تحریم‌هاست که حتی بنیانگذاران شرکت را هم نگران می‌کند:«هم همه سرمایه‌گذاران این بازار نگران بودند که رفت و آمدهایشان با خارج قطع شود و برای سرمایه‌هایشان ریسک ایجاد کند، هم اینکه حساب بانکی ما که حدود هفت هزار دلار بود، بلوکه شد.» شرکت که تا چند سالی پس از تولد ثبت رسمی نشده، اغلب سرمایه‌اش هنوز در حساب‌های اشخاص حقیقی است تا حقوقی.
پیش از این در فرودین ۷۹ با برگزاری جلسه‌ای قرار است درباره‌ ادامه دادن یا ندادن کار تصمیم گرفته شود. در آن جلسه رهنما تصمیم می‌گیرد وهوشی را جایگزین مدیرعامل وقت کند. این تصمیم بعدها اختلافات را زیاد می‌کند تا جایی که شرکت تحت فشار قرار می‌گیرد و حتی سایت پرشین فلورا از تملک رهنما جدا می‌شود. چندی بعد هم نیمی از کارمندان شرکت جذب شرکت رقیب می‌شوند و به همین خاطر امین‌رضا در سن ۲۳سالگی انواع دعواهای تجاری و اختلاف با سهامدار را می‌چشد.
تحریم‌ها و ناکامی تجاری متعاقب آن شرکت را به سمت استفاده از بازار داخلی و طراحی نرم‌افزار سوق می‌دهد. محصول مدیریت ارائه‌دهندگان اینترنت یا همان ISPها که وب تک نام دارد، در منازعه میان شرکت رهنما و شرکت منشعب‌شده از دست می‌رود ولی ادامه‌ گرایش شرکت به سمت نرم‌افزار، نتیجه‌اش خلق نرم‌افزار مدیریت محتوایی با پایه جاوا به نام رکسان می‌شود که در تکفا به خوبی فروش می‌رود، هر چند بعدها به این نتیجه می‌رسد که اشتباه کرده‌اند:«اگر از یک نرم‌افزار متن‌باز استفاده می‌کردیم بهتر بود اما خب آن موقع هنوز چنین مفهومی رایج نشده بود. یک سال بعد از انتشار پروژه‌های متن‌باز دات‌نت نوک و پی‌اچ‌پی نوک به بازار آمدند.» نرم‌افزارهایشان را گران‌تر از سایرین می‌فروختند اما با این حال همچنان سودی نداشتند. وقتی می‌پرسیم چرا هنوز شرکت سودآور نبود، می‌گوید:«دلیلش علاقه‌ زیاد من به انجام کار نو بود که البته آقای رهنما هم استقبال می‌کرد.» برای همین هم پول‌ها را در کارهای جدید و در بخش تحقیق و توسعه سرمایه‌گذاری می‌کردند.
در بحبوحه فروش نرم‌افزار باب فروشگاه آنلاین کاملا تصادفی باز می‌شود:«یک روز نزد آقای امری رئیس کل پست اصفهان رفته بودیم تا وب‌سایتی را به او بفروشیم که صحبت از سرویس ۱۹۳ کرد.» این سرویس که در تهران دستاورد خوبی داشت، کارش این بود که هر کس می‌خواست، با آن شماره تماس می‌گرفت و خرده‌سفارشاتی را اعلام می‌کرد؛ از خرید نان سنگک گرفته تا رساندن ظرف غذا جزو کارکردهای این شماره بود اما مشکل بزرگ گنگ و غیر قابل استناد بودن یک سفارش تلفنی بود. تیم وهوشی با راه‌اندازی یک وب‌سایت این سرویس را کامل کرد و آن را به سمت بهینه شدن سوق داد. این یکی از اولین فروشگاه‌های آنلاین کشور در حوالی سال ۸۴ و قبل از خلق پول الکترونیکی است ولی شرکت رهنما به همین ماجرا بسنده نمی‌کند و به سراغ بازیگران جدیدی می‌رود.
سال ۸۵ است و شرکت با نوشتن برنامه «زنبیل» برای فروشگاه تعاونی دولت در اصفهان وارد عرصه‌ تلفن همراه می‌شود. کار این برنامه دریافت سفارش‌ها با استفاده از پیامک و اتصال آن به سیستم پرداخت پست است:«ما همیشه از ایده‌هایمان پنج سال جلوتر بودیم، همین الان تازه سایت‌هایی مثل چاره دارند برای کسب درآمد روی اپلیکشین فروشگاه کار می‌کنند.» این پروژه و بحث‌های درون تیم باعث به وجود آمدن ایده‌ بیپ شد.

مشکلات عدیده با پست و فقدان زیرساخت مناسب برای کالاهای سفارش داده‌شده فروشگاه را با مشکلات فراوانی مواجه کرده ولی بستر تلفن همراه فرصت‌های جدیدی در اختیار شرکت می‌گذارد. در نیمه‌ دوم سال ۸۵ کارت بیپ متولد می‌شود:«ابتدا ایده این بود که از روی وب پیامک بفرستیم، بعد تبدیل شد به ارسال پیامک به خارج از کشور و ایده‌های دیگر مثل فال حافظ، اخبار و آب و هوا هم به سرویس‌ها اضافه شد. فقط کافی بود کارت آن را از مغازه‌ها بخرید.» سرویس پیامک ناشناس محبوبیت این پروژه را دوچندان می‌کند. هدف اصلی از راه‌اندازی این سرویس این بود که کارمندان یک شرکت بتوانند به صورت ناشناس بازخورد خود را به مدیران ارسال کنند. اما ظاهرا جامعه این سرویس را برای دوستیابی می‌داند و شرکت ظرف سه ماه ۲۰۰ هزار مشترک پیدا می‌کند:«ما کلی عامل فروش در دانشگاه‌ها پیدا کردیم که کارت‌ها را چندین برابر قیمت در بازار سیاه می‌فروختند.» تا اینکه در انتخابات شوراها شخصی به صورت ناشناس رئیس شورای شهر را تهدید می‌کند و کار به مراجع امنیتی می‌رسد و باعث می‌شود مخابرات سرویس را ببندد.
در اواخر ۸۶ راه‌اندازی دومین اپراتور ایران باعث می‌شود این بازار از رکود چندین‌ساله دربیاید. در آن زمان شرکت سه منبع درآمد داشت: فروش کارت‌های بیپ، سیستم پرداخت ۱۹۳ و فروش‌های اینترنتی پرداخت. سایر فعالیت‌های شرکت مثل سیستم مدیریت محتوای رکسان و شرکت در مناقصات در حاشیه انجام می‌شد:«سعی می‌کردیم با دولتی‌ها کمتر ارتباط داشته باشیم و خودمان مناقصات را اجرا نکنیم چون تیمش را نداشتیم ولی با روی کار آمدن دولت نهم دیگر ماجرا از حد همکاری نکردن فراتر رفت.»
طرح تکفا که متوقف می‌شود، پروژه‌هایی با نزدیک به یک میلیارد تومان ارزش که برنده شده بودند را از دست می‌دهند و در مناقصات جدید هم اجازه‌ شرکت پیدا نمی‌کنند. توان شرکت به هدر می‌رود و مشکلات کم‌کم آغاز می‌شود اما با وجود این ناامید نمی‌شود و به کار ادامه می‌دهد. گرچه این را یکی از اشتباهات خود می‌داند:«اشتباه ما این بود که کارمندان را تعدیل نکردیم اگر این کار را می‌کردیم حداقل می‌توانستیم سرمایه‌های باقیمانده را به خوبی مدیریت کنیم. گرچه سرمایه باقیمانده نیز آنچنان نبود.» در سال ۸۸ وضعیت شرکت طوری می‌شود که تقریبا نابودشده به حساب می‌آید. نزدیک به یک میلیارد تومان بدهی که ۷۰۰ میلیون آن قطعی است و ۳۰۰ میلیون دیگر به خاطر شفاف نبودن سیستم پست مشخص نیست و اگر مدرکی بیاورند می‌توانند آن را نیز بگیرند.
علت این بدهکاری را این‌گونه توضیح می‌دهد:«همواره ورودی پول به شرکت نسبت به خروجی تاخیر داشت و کمی پول در ته ظرف برای ما وجود داشت و هر وقت نیاز داشتیم این پول را خرج شرکت می‌کردیم در حالی که آن پول سرمایه نبود و هر چه خرج می‌کردیم بدهی‌مان بیشتر می‌شد.» گزارش‌های نادرست بخش مالی پرداخت پست نیز مشکل دیگری به مجموعه مشکلات اضافه می‌کند و شرکت را باز هم از مسیر خود منحرف‌تر می‌سازد. با گران شدن پیامک انگلیسی و قطع شدن تعدادی از لینک‌ها در جریان انتخابات، شرکت نگران آینده‌ سرویس بیپ می‌شود و متوجه می‌شود راهبرد تجاری بیپ مشکل دارد و اگر قیمت‌ها از حدی بالاتر برود، دیگر توان ادامه دادن ندارند. این اتفاقات موجب می‌شود پروژه‌ بیپ هم به سمت نابودی پیش برود:«اما خوب شد که این اتفاق‌ها افتاد برای اینکه باعث شد شرکت با خودش مواجه شود و به نوعی این چرک بیرون بزند.»
در پایان سال ۸۸ شرکت به آخر خط رسیده است؛ یک میلیارد تومان بدهی، بسته‌ شدن راه‌های کسب درآمد و تعداد زیادی کارمند که منتظر حقوق خود هستند، بدون اندکی پس انداز. گلنار پویا با مدرک ام‌بی‌ای خود از لندن به عنوان منجی وارد شرکت می‌شود تا بلکه بتواند آن را از باتلاقی که در آن فرو رفته بود، بیرون بکشد:«تیغ را داد دست ما و گفت بزن.» و شرکت شروع به کاهش نیروی انسانی خود می‌کند که در نهایت منجر به خروج نزدیک به ۱۰۰ نفر نیروی انسانی می‌شود.
«در آن بازه‌ زمانی کاملا دچار افسردگی شدید شده بودم و اصلا نمی‌دانستم باید چه کنم. مشکل این بود که پولی نداشتیم بدهیم بروند و رفتن به این معنا بود که دیگر ادامه نده. همه را جمع کردم گفتم ما در شرایط بسیار بدی هستیم من دیگر مسوولیتی قبول نمی‌کنم، هر که می‌خواهد از این شرکت برود. زندگی خودتان را به سرنوشت این شرکت پیوند نزنید.» اواخر پاییز با ایده‌ای جدید حقوق تمام افراد ۳۰۰ هزار تومان و سهیم شدن در سود شرکت می‌شود که همین کار عده‌ دیگری را هم از شرکت جدا می‌کند:«مشکل این بود که بدنه‌ این چندساله نیروی باسابقه ساخته بود و اینها حاضر نبودند به کارهای کمتر از یک حدی دست بزنند. به نوعی همه رئیس بودند و اختلاف‌‌ها هم شدید بود.»
در دی‌ماه ۸۸ تقریبا پنج ماه بعد از از دسترس خارج شدن سرویس‌های ایرانسل با بازگشت دوباره‌ این شرکت سرویس بیپ به آرامی و به صورت محدود کار خود را دوباره آغاز کرد. در بازه‌ زمانی دو ماه فروش به نصف قبل برگشت:«تصمیم گرفتیم فقط روی ایرانسل تمرکز کنیم.»
افسردگی و ناامیدی به حدی رسیده بود که کار به دکتر و تجویز قرص رسید:«یک هفته بعد از مصرف دارو‌ها دیدم عجب انرژی فوق‌العاده‌ای گرفته‌ام و از اردیبهشت‌ماه روزی ۱۶ ساعت کار می‌کردم و چون کارها جواب می‌داد، کاملا بهبود پیدا کرده بودم.» تاثیر قرص‌ها باعث می‌شود شرکت دوباره روی کار بیاید و اولین سود را بدهد.
کوچک شدن شرکت به ارتباط بهتر با کارمندها کمک می‌کند. اعتماد مدیر بازاریابی وقت ایرانسل در آن نقطه‌ حساس کمک بسیار با‌ارزشی به شرکت می‌کند. اوج همکاری با ایرانسل در سال ۸۹ اتفاق افتاد:«هفته‌ای دو بار با اتوبوس می‌آمدم تهران و کارهای ایرانسل را شخصا پیگیری می‌کردم.» این کار تحسین ایرانسل را در پی دارد و برند بیپ را موفق‌ترین همکار ایرانسل در زمینه خدمات ارزش افزوده می‌کند:«ما برگ برنده‌ ام‌تی‌ام هستیم برای اینکه در ایران موفق‌ترین بشود.»
پس از گذشت مدتی سرویس بیپ تیونز هم راه می‌افتد اما این بار وهوشی محتاط است که با روش صحیح کار خود را گسترش دهد. شرکت به خاطر همکاری کلیدی‌اش با ایرانسل در زنده شدنش تعهدی را بر دوش خود احساس می‌کند و برای همین همکاری متوسطی با همراه اول دارد.
شرکت هم‌اکنون از طریق دو سرویس بیپ و بیپ تیونز در حال کسب درآمد است و خود را برای استفاده از فناوری نسل سوم آماده می‌کند. در حقیقت یکی از دلایل به وجود آمدن بیپ تیونز این است که در صورت کمرنگ شدن فناوری پیامک، شرکت به مشکل قبلی برنخورد و راه کسب درآمد خود را از دست ندهد. به گفته‌ امین‌رضا وهوشی امروز سهم تلفن‌های هوشمند در بازار ایران از بسیاری از کشورها بالاتر است و خیلی‌ها با فکر تاثیر در شخصیت و جایگاه اجتماعی از این دستگاه‌ها استفاده می‌کنند. رک می‌گوید که شاید بیپ بازار تلفن‌های هوشمند را از دست داده و قول می‌دهد که برای آینده برنامه‌های بزرگی دارد

اخراج

وهوشی معتقد است هرچند روند تعدیل خوشایند نبود ولی در برخی موارد ضرورت داشت. روند قبلی باعث ‌می‌شد هیچ کاری انجام نشود و شرکت هر روز در مقابل بحران جدیدی قرار گیرد. برای همین معتقد است آن اخراج‌ها به نفع شرکت شد و افراد خالص را از ناخالص جدا کرد.
«بعضی از آدم‌ها آن موقع که در حال بالا رفتن بودیم به با من بودن اعتقاد نداشتند و آدم‌هایی که از من بریدند باید هزینه‌اش را بدهند. نمی‌توانند بگویند تا وقتی اوضاع خوب است، من هم هستم»

منبع : پیوست

logo-samandehi